کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

عرش را با ماه و با خورشید روشن کرده‌اند            آسمـانی‌ها لـبـاس نـور بـر تن کـرده‌اند
عالم افـلاک را گلزار و گلشن کرده‌اند            با حـریـرِ ابـرها راهی معـیّن کـرده‌اند


شد خدا بانی و عاقد حضرت پیغمبر است
لحـظۀ پیـوسـتن نادعـلی و کـوثر است

سر به زیر و عشق دارد در نگاهش انعکاس            با وقاری فاطمی، محجوب! با احساسِ خاص
می‌درخشد بر سرش یک تاج گل از جنس یاس            کوری چشمانِ بدخواهان بخوان توحید و ناس

گفت پیغمبر برای من همین شد افتخار
لافـتـی الّا عـلـی لا سیف الّا
ذوالفـقـار

زیر لب می‌گفت زهرا: هست همتایم علی            شد ولیُ ألله و یـار هر دو دنـیـایم عـلی
قـامـتـش ألله اکــبـر دارد آقــایـم عــلـی            رخت
دامادی چه می‌آید به مولایم علی

خواند أنکحتُ و زوّجتُ پیمبر خطبه را
حضرت زهرا بلی را
گفت به شیرخدا

لحظۀ دیدار بود و عشق، نابِ ناب شد            دست پیغمبر وساطت کرد و فتح الباب شد
مصحف و نهج البلاغه عاشق و بی‌تاب شد            قندِ عالم در دلِ زهـرا و حـیدر آب شد

دست در دست هم آوردند و شد حبل المتین
حـضـرتِ أمّ أبـیـهـا با أمیـرالـمـؤمنـین

در زمین پیچید عطر عود و اسپند و گلاب            در نخستین لحظۀ پیوند غیرت با حجاب
چشم زهرا خیره شد بر چشم‌های بوتراب            شد جهازش آینه، مهریه‌اش قرآن و آب

دست خالی آمدم! آمد خدا عیدی به دست
یک نخ از چادر عروسش را بگیرم کافی است!

: امتیاز

ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : عالیه رجبی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

وحی در هفت آسمان تا می‌زند ناقوس را           می‌برد از خواب عالم وحشت کابوس را

پا به پای ناخدای خویش می‌خـواند خدا           مـحـرمـیت‌نـامـۀ بـین دو اقـیـانـوس را


شال سبز و چادر مشکی مجسم می‌کند           پیش چشم عالمی رنگ پر طاووس را

ازدواج حـیـدر و حوریه مـعـنا می‌دهد           ارتـبـاط بـین یا سـبّـوح و یا قـدوس را

می‌نـشاند بر لـبان مـرتـضی لبـخـند را           تا که می‌خـواند محمد خـطبـۀ پیوند را

با نگاهش می‌برد هوش از سر آئیـنه تا           فاطمه وا می‌کند از چهره‌اش روبند را

شرم در لبخند محجـوبانه دختر نشست           تا پـدر در گردنش انداخت گردنبـند را

بی‌خدیجه اشک در چشمان احمد می‌دود           لحـظه‌هایی که تماشا می‌کـند فرزند را

: امتیاز
نقد و بررسی

همانگونه که پیش تر هم گفتیم آخرین کلمه ای که در  پایان مصرع اول بیت  اول و مصرع های دوم ابیات بعدی عیناً تکرار می شود ردیف شعر است پس در غزل بالا کلمه « را» ردیف شعر است و کلمات « کابوس، اقـیانوس؛ طاووس، قدوس » قافیه هستند اما در چهار بیت پایانی قافیه کلا تغییر پیدا کرده که شاعر مجاز نیست در چنین شعری قافیه را تغییر دهد لذا این ایرادی بزرگ و غیر قابل اغماض است

ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد           با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد

آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش           آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد


خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است           خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد

شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خط‌به‌خط عشق است           حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد

شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم           شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد

به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن!           تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد

ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده           لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

گـاه‌گـاهـی نـگـاه مـا را بَـس            بـوسـه‌ای گـاه‌گـاه مـا را بَس

گرچه از دستِ یار ممکن نیست            جـگـری روبـراه مـا را بَـس


مـا گـره در گـره شـدیــم امـا            لطفِ زُلـفـی سـیاه ما را بَس

تا به کویش نرفته‌ایم افـسوس            ولی این شوقِ راه ما را بَس

در بـساطـم نـبـود غـیر از آه            و هـمین نـصفـه آه ما را بَس

مـرقـدی با دو گـنـبـد زردش            خـاکِ آن بـارگـاه مـا را بَس

یک ضریح و دو قبله و دو امام            یک حرم با دو شاه ما را بَس

به ضریحـش نشد اگر برسیم            کـنـجِ آن سـرپـنـاه مـا را بَس

ما حـسیـنی شـدیم شُکـرِ خدا            کـاظـمـینی شـدیم شُکـرِ خـدا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

گرچه از غم، شکسته بالِ من است            اشک من شـاهـد ملالِ من است
همه‌شب این
زبان حالِ من است            یــا جـــواد الائــمّــه ادرکــنــی!


حـــالِ ابـــر بـــهـــار دارم مــن            دیـــده‌ای اشـک‌بـــار دارم مــن
»از جهان با تو کار دارم من«            یــا جـــواد
الائــمّــه ادرکــنــی!

مـن کـه مـهـر تـو را خـریـدارم            هــم دل‌آزرده، هـم گــرفــتــارم
»گـره افـتـاده اسـت در کـارم«            یــا جـــواد
الائــمّــه ادرکــنــی!

شـد گـواهِ شـکـسـتــه‌ بـالـی مـن            چشم پُر اشک و دستِ خالی من
نظـری کن به خـسـتـه‌حـالی من            یــا جـــواد الائــمّــه ادرکــنــی!

درد مـا را نـگــفـتـه، مـی‌دانــی            نـامـه را نـانـوشـتـه مـی‌خـوانی
مـنـم و
ایـن دو چــشـم بــارانـی            یــا جـــواد الائــمّــه ادرکــنــی!

ای کـرم عـبـدِ خــانــه‌زادِ شـمـا            رحـمـت و جـود در نـهـاد شـما
نَـبـضِ من مـی‌زَنـد به یـاد شـما            یــا جـــواد
الائــمّــه ادرکــنــی!

خواهم از بَندِ غـم نـجـات از تو            الـتـمـاس از من الـتـفـات از تـو
تـا به
دسـتـم رسـد بـرات از تـو            یــا جـــواد الائــمّــه ادرکــنــی!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : علیرضا قزوه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر دینی‌ست باقی در جهان بی‌شبهه دین توست           یداللهی که می‌گویند خود در آستین توست

تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری           که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست


چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست           اگر در جان ما عطری‌ست عطر یاسمین توست

تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم           اگر چه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست

نه رسم معتصم ماند و نه تلخی‌های اُمُّ الفضل           اگر شعری به جا مانده‌‌ست، شور دلنشین توست

جواد‌الحق اشفعـنی، تقی‌العـشق ادرکنی           اگر علم و یقینی هست از علم‌الیقین توست

: امتیاز

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مربع ترکیب

الا ای مـظـهـر جــود خــدایـی            جوادی حضرت ابن الرضایی
تـو عـبـدالـلـهی و مولای مایی            کـرامت از شـمـا از ما گـدایی


دو دسـت خـالـی آوردم برایت
سـلام آقـای مـن جـانـم
فـدایـت

نـه دنـبـال غــذا و آب و نــانـم            نه مـحـتـاج عـطـای دیـگـرانـم
به تو وابـسـتـه‌ام دیـگـر نـرانم            خدا می‌خواست من
‌سائل بمانم

خودش فرموده تو باشی مرادم
به دسـتـور
رضا عـبد الجـوادم

کرم تو؛ جود تو؛ دست گدا من            وفـای دائـمـی تـو بـی‌ وفـا مـن
خـطـاپـوشی تو و پُر مدعا من            بـه تـو بـد کـرده‌ام آقـا تـمــامـاً

ولی به رو نیـاوردی تو اصلا
مرا بی‌آبـرو کـردی تو؟
اصلا

گـنـهـکـارم گـنـه بـسـیـار دارم            نظر کن دیـده‌ای خـونبار دارم
ولی من با تو
خـیـلی کار دارم            سـگـم راهی بسوی غـار دارم

سگ کـهـف جـوادم جـانـم آقـا
رسـیـدی تـو
به دادم جـانـم آقـا

نه دنیا نه طلا می‌خواهم از تو            بجای آن ولا می‌خـواهـم از تو
پُر
از دردم دوا میخواهم از تو            برات کـربـلا می‌خـواهم از تو

اگـر چـه جـلـد بـام کـاظـمـیـنـم
فــدایــی فــدایــی حـــســیــنــم

دوباره ماجرای حجره با زهر            دوبـاره دردها را شد دوا زهر
زمین زد بی‌کسی را بی‌هوا زهر            چه میخواهد ز آل مصطفی زهر

کـشید از سـیـنه‌اش آتش زبـانه
امان از
غـربت مردی به خانه

غریبانه به حجره دست و پا زد            زمین که خورد مادر را صدا زد
دو دستش را به خاک حجره تا زد            گـریز روضه را به کـربلا زد

بفکر روضه خـدالـتریب است
شبیه جد
عطشانش غریب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

تـو عـبـدالـلـهـی و الله مــایــی           کـرامت از شـمـا از ما گـدایی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مـیان پایـکـوبی دست و پـا زد            زمین که خورد مادر را صدا زد

خودش غمگین ولی این قوم شادند            غـرورش را به زیر پا نهـادند
بـرای کـشـتـنـش در اتـحـادنــد            بـمـیـرم آب هم دسـتـش نـدادند

مـلائـک آه از دل می‌کـشـیـدند
کـنـیـزان آه نه کِل می‌کـشـیدند

بروی بام رفت و نیمه جان داشت            لبی زخمی و جسمی ناتوان داشت
خدا را شکر اما سایبان داشت            حفاظی زیر بال کفتران داشت

کـفـن شـد پـیـکـرش الـحـمـدلله
نـبــوده خـواهــرش
الـحـمــدلله

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روی خاک حجره افتاده سر ابن الرضا           آه، آه از لحـظـه‌هـای آخـرِ ابن الـرضـا

بر جوانیش بریزد چشمِ پیری، اشک خون           گشته دیگر زندگی، درد سر ابن الرضا


بی کسی شد قسمت آن که کس هر بی کس است           ای اجل تنها تو هستی یـاور ابن الرضا

هر چه هم آمد سرش شکر خدا دیگر نبود           نیزه و سنگ و عصا دور و بر ابن الرضا

شکر حق جان بر لب بابا نیاورده است با           کاکلِ خـونین، عـلـیِ اکـبرِ ابن الرضا*

هر چه در بغداد شد، شکر خدا دیگر نگشت           چـادر خـاکی نصیب دخـتـر ابن الرضا

: امتیاز
نقد و بررسی

* ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

جای جای خانه را پر کرده‌اند از هلهله           تا نـیـایـد ذکـر مـادر مـادرِ ابـن الـرضا

بس کن ای ملعونه این بی‌حرمتی‌ها را که نیست           جای این رقاصه‌ها در محضر ابن الرضا

هم شهیدش کرده، هم خندد به خشکی لبش           جعده و شمر است با هم، همسر ابن الرضا

گرچه او مانند جدش دفن شد بعد از سه روز           کس ندیـده جای پا بر پیکـر ابن الرضا

منظور از علی اکبر ابن الرضا امام هادی علیه‌السلام است

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را           به خاکِ تشنه خواندی آیۀ بارانِ نم‌نم را

تویی آن کودکی که از سکوتش درس می‌ریزد           دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را


غلام خُرده‌شاگردانِ شاگردان‌تان می‌شد           به دَرسَت می‌فرستادند اگر یحیی‌بن‌اَکثَم را

زیادت نه؛ کمت هم از سر عالَم زیادی بود           نمی‌دانند دسـتان جـوادت مـعـنی کـم را

نمک‌ نشـناس‌ها انداخـتـند اندازۀ جـودت           به جان شانه‌‌ات سنگینی یک کوهْ ماتم را

به مشتت جمع شد کابوسِ خاکِ چادر مادر           زمین با اشک‌هایت ریخت بر سر؛ خاکِ عالم را

قیامِ انتـقام از دست‌های کـوچکت پا شد           چشاندی بر دهان کوچه‌ چندین مشتِ محکم را

تو را با روضه‌های مادرت کشتند، با سَم نه           به کامت ریخت انگورِ اجل با زهر، مرهم را

اگر می‌دید امّ‌الفضل، درمانت شهادت بود           به بیمارش نمی‌نوشاند، هرگز مرهمِ سَم را

زمین در قابِ چشمش آخر ذی‌القعده را می‌دی           نگاه تشـنه‌ات یک آسمان مـاهِ محـرّم را

مسافر بودی و پشتِ نگاهت کاسه‌آبی ریخت           نشان می‌داد حالِ رفتنت یک کربلا غم را

: امتیاز

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : شهریار سنجری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مبارکی تو و خود رزق بی‌حساب، جواد            ندیـده است شـبـیـه تو را تـراب، جواد

برای وارث جـود رضـا شدن بی‌شک            نشد به جز تو کس دیگر انتخاب، جواد


اگر چه کل جهان بر سرت خراب شده است            سرت ندیده به خود مجلس شراب، جواد

هـزار شکـر که بعد از شهـادتت دیگر            نبود صحـبـتی از معجر و نقاب، جواد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مگر به جز تو در این شهر هست خورشیدی            تن تو سوخـت چرا زیر آفتـاب، جواد؟

سه روز چشم فلک روی بام بیدار است            دیار کفر خودش را زده به خواب، جواد

به زخـم‌هـای دلـت اُمِّ فـضـل می‌خـنـدد            نمک زده است دلت را کند کباب، جواد

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با آن سِخـاوت و کَـرَم و مِهـربـانی‌ات            حَـقَّـت نـبـود این همه دردِ نـهـانـی‌ات

تاثیر کرده زَهر به هَر عضوِ پیکرت            طعـنه زَنَـد به لالـه، رُخِ ارغـوانی‌ات


آبَت نمی‌دهد به خُـدا، دست و پا مزن            رَحمی نمی‌کند به تو این یارِ جانی‌ات

در آه آهِ آخَــرَت اِی مـــاهِ فــاطـــمـــه            بوی مدینه می‌رسَد از روضه خوانی‌ات

از بس به داغِ پهلوی صِدّیقه سوخـتی            پـیـریِ تـو رسـیـد در اوجِ جـوانـی‌ات

افتاده ای به یادِ حَسَن که به کوچه گفت؛            مادر؛ فدای صورتِ رنگین کمانی‌ات

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در هـلهله صدای ضعـیـفِ تو گُم شده            می‌رقـصد این شـریکِ بَدِ زندگانی‌ات

هرچه کـبود می‌شوی و گریه می‌کنی            لبـخـنـد می‌زنـنـد به اَخـتـرفِـشـانـی‌ات

مدح و مرثیۀ حضرت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

بر شانه دارد بیـرقِ شـاهِ خـراسـان را            با هر نگاهش می‌کند تصویر باران را

از کودکی حکـمِ ولایش می‌شود اِمضا            در خردسالی می‌کند او کارِ مردان را


هـمراهِ عـالِـم‌ها عَـوالِـم می‌شود خـیـره            وقتی به منبر می‌کـند تدریس ایمان را

دور از مدینه می‌شـود شاهِ غـریب امّا            با بودنِ او شهـر دارد بویِ سلـطان را

مانندِ زهـرا مادرش تـفـسیرِ کـوثر بود            با خطبه‌هایش زیر ُو رو می‌کرد میدان را

دار ُو ندار و دلخوشیِ شاهِ دلها اوست            با یک سفارش می‌کند مَست این خُماران را

قبل از مُحـرّم پهن کرده سفـرۀ روضه            او غسل خواهد داد امشب چشم‌هامان را

در کـاظـمـینِ او دلِ تـنگـم حـسینی شد            با روضه‌هایش جستجو کردیم جانان را

: امتیاز

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خوشبخت شد آنکس که گرفتار جواد است           عاشـق شدن ما سر اجـبار جواد است

عـمری‌ست گـدائیم ولی غـصه نداریم           سقـف سرمان سایۀ دیـوار جواد است


ما را نبرید از سر این کوچه به جایی           جنّات خـدا گـوشه و بازار جواد است

در نوکـری خود طـلـب مـزد نکـردیم           پُر بودن این کیسه به اصرار جواد است

سـائـل شـدن ما عـطـش بـنـدگی آورد           چون سفرۀ ما سفرۀ افطار جواد است

جان میدهد این کندنِ جان پیش کریمان           عیسىٰ شده آن مُرده که بیمار جواد است

تا صبح ابـد خـانـه‌ات آبـاد رضا جـان           از بس حـرمت مشهد آثـار جواد است

گـفـتند چرا گریه کن فـاطـمـه هـستید؟           گفتیم که این کار فـقط کار جواد است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پـای عـطـش او چـقدر هـلهـلـه کردند           این هلهله‌ها زیر سـر یـار جواد است

مدح و شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

جـوان خـانـۀ زهـرا غـریبِ زهـرا تو            صـدای نـالـۀ اَمَـن یُـجـیـبِ زهـرا تـو

بـمیـرم از غـمت آقـا کـسی نداری که            غریب و زخمی و تنها کسی نداری که


میان حُـجـره پَرَت را کسی نمی‌گـیرد            عزیزِ تشـنه سرت را کسی نمی‌گـیرد

چقدر غرقِ عرق غرقِ درد تب داری            میانِ سُرفـه جگرپاره رویِ لب داری

بـه دادِ تـو نـرسـیـدنـد تا صـدا نـزنـی            کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی

صدای بال و پَر بسته از قـفـس نرسد            صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد

نگو جوانِ رضا تشنه‌ای که آبی نیست            بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست

عجیب زهر بدی بود شعله بر پـا کرد            تمامیِ جـگـرت را که اِربـاً اِربـا کرد

کسی نگفت که آبی دهان خشکـش را            کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را

میان حجـره پَـرَت را کسی نمی‌گـیرد            عزیزِ تـشنه سرت را کسی نمی‌گـیرد

نه ظرف آب کنار و نه بستری داری            نه گِرد خویش برادر نه خواهری داری

برادری که به قـربـان پـیـکـر تو رَوَد            نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد

نه گریه‌کُن که پِی‌ات سر به دشت بگذارد            نه خواهری که برای تو طشت بگذارد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ لازم به ذکر است داستان هایی خنده، رقص و هلهله کردن اُم فضل و دیگر کنیزان در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است؛ اتفاقاً در روایات معتبر کتب عيون المعجزات ص ۱۲۹، اثبات الوصیه ص ۲۱۹، دلائل الأمامیه ص ۳۹۵، بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۶؛ جلاءالعیون ص ۹۶۷، منتهی الآمال ص ۱۸۰۴، مقتل معصومین ج ۳ ص ۴۷۹ و ... اشاره بر گریه کردن اُم الفضل ملعونه بعد از مسموم کردن امام جواد عليه‌السلام شده است، لازم به ذکر است داستان هایی همچون موضوع به پشت بام بردن بدن مطهر امام جواد علیه السلام  ، و .... انداختن بدن مطهر از پشت بام به زمین و سه روز ماندن بدن مطهر امام علیه السلام در زیر آفتاب در هیچ مقتل معتبری نیامده و تحریفی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند            صدای هـلهـلـه‌ها تا که بیـشـتر نشوند

صدای هـلهـلـه آمد رضا رضا نکـنی            که دست و پا بـزنی و خدا خدا نکـنی

صدا نزن که به دَف می‌زنند در پَسِ در            جوابِ دادِ تو کَف می‌زنند در پَسِ در

به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست            کسی نگفت نخـندید مادرش اینجاست

مــیـان خـنـده و دشـنــام بـردنـت آقــا            کِـشان کِـشان به رویِ بـام بـردنت آقا

کنار خشکْ لبت، کـاسه‌های آب اُفتاد            کشان کـشان بدنت زیر آفـتـاب اُفـتـاد

کشیده‌اند زِ پا با سرت چه بد خوردی            میان راه بگـو چـند تا لگـد خـوردی؟

به روی بـام ولی مثـل اینکـه پـامـالی            بـه روی بـام ولی نه مـیـانِ گــودالـی

ولی به سویِ تو خیره نگاهِ دختر نیست            به روی جسم تو جز سایۀ کبوتر نیست

هزار شُکر که جسمِ تو نامرتب نیست            هزار شُکر که بر بام، جای مَرکب نیست

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دل در حـریـم امـن تو آرام تا گـرفت            عشقت به سینۀ همه عـشاق جا گرفت
تو آبـروی کـشـور ایـران زمین شدی            زان رو نوای نای نیم یا رضا گرفت


منّت نـهـاده‌ای تو به ایـران رسیـده‌ای            مهمان شدی و خاک خراسان صفا گرفت
سـهـمـیـۀ ولایـت مـا از عـلـی تـویـی            حُـسن تو در تمامی ایران سرا گرفت
در
این دیـار تا که تو مـأوا نمـوده‌ایی            زائر تمام حاجـت خود از شما گرفت
بیمار عشق تو به طبیـبش نیاز نیست            اینجـا مـسـیـح آمـده آنـهـم شـفا گرفت
حــقّــا شـمــا
کـه عــالـم آل مـحـمـدی            هر عالمی ز دست شما کـیـمیا گرفت
تو
بضعه‌الرسول شدی همچـو فـاطمه            با نام فـاطـمه به حـرم دل نـوا گرفت
ضـامـن شـدی و
وعـده دیـدار داده‌ای            زائر رسیده در حرمت کـربلا گرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تو عـالـم عـلـوم آل عـلـی و مـحـمدی            هر عالمی ز دست شما کـیـمیا گرفت

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : سعید بیابانکی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مثنوی

سلام ای طـبیب طبـیـبان سـلام            سلام ای غـریب غـریبان سلام

الا مـاهـتـاب شـبـسـتـان طوس            الا حضرت نور، شمس‌الشموس


غـریـبـم مـن از راه دور آمـدم            به دنبال یک جـرعه نـور آمدم

شبـم، آه یک جـرعـه ماهـم بده            پـنــاهـی نــدارم پــنــاهــم بــده

ببـخـشـا اگـر دور و دیـر آمـدم            جـوان بودم، امـروز پـیـر آمدم

مـنـم زائـری خــام و بـی‌ادعــا            کـبـوتـر کـبـوتـر کـبـوتـر دعـا

اگر مست و مسرور و شاد آمدم            من از سمت بـاب‌ الـجـواد آمدم

من از عطر نامت بهاری شدم            تـو را دیـدم آئـیـنـه‌کـاری شـدم

تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای            بـه ایـــران مـن آبـــرو داده‌ای

ببـخـشـای این عـاشـق ساده را            ببـخـشـای این روسـتـا زاده را

تـو را دیـدم و روشـنـایی شـدم            عـلـی‌بن‌مـوسی‌ الـرضـایی شدم

: امتیاز

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : حسین خیریان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

به نام حـضرت یـار و به نـام جـانـانم            پُر از سکوت غمم یا که دل هـراسانم

غریب و گم شده در راه مانده حیرانم            کـنـار جـاده نـشـسـتـم چـقـدر بی‌جـانم


عـجـیـب در به در کـوچـۀ خـراسـانـم

دوباره قصۀ عشق و جنون شده تکرار            بیا و داغ حـرم را به قـلب من نگـذار           

هـوا هـوای گـدایی رسیـده وقت قرار            قدم قـدم به تو نزدیک می‌شوم انگـار

گـدای خـسـتـه‌ات آمـد سـلام سـلـطانم

دلـم گـرفـتـه فـدایت شـوم دعـایـم کـن            مـیان صـحـن تو دلـداده‌ام صـدایم کن

بیا و از همه غیر از خودت جدایم کن            خـراب کن من بد را خودت بنـایم کن

مریض و پُر غم و دردم تویی تو درمانم

همیـشه صحـنۀ زیـبـا نـمی‌رود از یاد            کنار حوض حرم رو به روی گوهرشاد

نگـاه من به زن پیر و خسـته‌ای افـتاد            که آب و دانه به کام کبـوتـران می‌داد

بـبـین که مثل همه زائـران پـریـشـانم

صدای همهـمۀ جمـعـیت صدای زنان            صدای گریۀ طفلان صدای پیر و جوان

و صحن‌ها که پر است از دعای این و آن            سرت همیشه شلوغ بوده شکر آقا جان

برای غـربت مـردی غـریب گـریـانم

همان که دور مزارش فـقـط چند تایی            کـبـوتـرنـد و نــدارنـد لانــه و جـایـی

نـشـانـی حـرمـش انـتـهـای زیـبــایــی            مـدیـنـه کـوچـۀ غربت پـلاک تنهـایی

هـمـیـشه زائـر آن سـرزمین پـنـهـانـم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای از شـعـاع نـور تو تـابـنـده آفـتـاب            باشد ز روی مـاه تو شـرمـنـده آفـتاب

جز با رضـای تو نـدمـیـد و نـمی‌دمـد            از شـرق، در گـذشـته و آیـنـده آفـتاب


فرمـان اگر ز سـوی تو یـابـد هرآیـنه            هر مُـرده را دوبـاره کـند زنـده آفتاب

در آسـتـان قـدس تو یا ثـامـن‌الـحـجـج            یک بنـده ماه باشـد و یک بنـده آفتاب

زرّینه گـنبدت بدرخشد ز سطح خاک            چونان‌که از سپـهـر درخـشـنده آفـتاب

تا شد پدید در مه ذی‌القـعـده چهره‌ات            ای ماه! شد ز شـرم سرافکـنده آفـتاب

ای هـشـتـمیـن ولیّ خـدا یا اباالحـسن!            با طلعـت تو کی بُـوَد ارزنـده آفـتاب؟

نور از تو کسب کرده که بخشد به ماه نور            ورنه کجاست این همه بخـشنده آفتاب

بــر حـال مــنـکــران مـقــام ولایـتـت            هر صبح‌دم به طعـنه زند خـنده آفتاب

جان‌پرور است گرچه به دنیا، ولی به حشر            باشد برای خـصم تو سـوزنـده آفـتاب

تابنده است شـمـس جـمال و جلال تو            روزی که نیست روشن و تابنده آفتاب

شعرم ز یُـمن نام تو پـیچـیـده هر کجا            آن‌سان که نـور کـرده پـراکـنده آفتاب

از ذرّه کمتر است «مؤید» به درگهت            جایی که هـست ذرّۀ شـرمـنده آفـتـاب

: امتیاز

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مسمط

خـوشـا ما که هـمـسـایه جـنّـتـیـم            به خان کـریـمـش همه دعـوتـیم
گـدای رضـائــیـم و
در عـزّتـیـم            به دست کریمش چه خوش عادتیم


رضا پادشاه است و ما رعیـتـیم

فــدای غــلام مـســیــحــا دمــش            به سـرهـای ما سـایـۀ پرچـمـش
بود چـشـم ما جای آن مـقـدمـش           
بـدانـد دو عـالـم که یـک امـتـیـم
رضا پادشاه است و
ما رعـیـتیم

کـسـی را نـدیــدم بــرانـی ز در            تـویـی مـهـربـانـتـر ز مادر پدر
مـرا هـم بــرای غــلامـی بـخـر           
که با تو همه عاری از محـنـتیم
رضا پـادشاه است و
ما رعیـتیم

مــنـم ســائـل سـر بـه راه شـمـا            هـمـان آهــوی دل بـخـواه شـمـا
بــود روزی‌ام از نــگــاه شــمـا           
هـمـه ســائـل سـفـرۀ رحـمــتـیـم
رضا پـادشـاه است و
ما رعیتیم

زمانی که حق قلب ما را سرشت            محـب الـرضا سر در آن نوشت
به
مشهد عطا کرد ارض بهشت            هـمـه آفـریـده از این حـکـمـتیـم
رضا پادشاه است و
ما رعیـتـیم

خوشـا آنکه دل سوی مشهد کند            مگـر می‌شـود او کـسی رد کـند
نگـفـته خودش لطف بی‌حـد کند           
و مـا کـشـتـه این هـمـه رأفـتـیـم
رضا پادشاه است و
ما رعـیـتیم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بیدها را حـظِّ رقـصـیدن هدایت می‌کند           نـورها را کِـیف تـابـیدن هدایت می‌کند
ابـرها را شـوق بـاریـدن هدایت می‌کند           چـشـم‌ها را لـذت دیـدن هـدایت می‌کـند


لذتی شیرین‌تر از شیرینی دیدار نیست
کور باد آن چشم‌هایی که پی دلدار نیست

آفـتـاب روی بـام سـاعـت هَـشـتَم تویی           اشـتـیـاق ناتـمـام ساعـت هـشـتـم تـویی
لحـظۀ پُـر احـتـرام ساعـت هشتم تویی           از طـفـولـیت سلام ساعت هَـشتَم تویی

السلام ای هشتمین خورشید آل مرتضی
السلام ای حضرت سلطان علی موسی‌الرضا

دشـت با آهـنـگ نیـشـابور هم آواز شد           ناگهـان بادی وزیـد و موسم پرواز شد
از کران
تا بیکرانه بال و پر ها باز شد           یا رضا گفتیم و کـوچ عاشقی آغاز شد

بی‌قرار شب نشـیـنی‌های رویِ گُـنـبدیم
ما کـبـوتـرهـای جـلـد
آسـتـان مشـهـدیم

جلوۀ خورشیدها از گنبدت رونق گرفت           جزر و مد ماه‌ها از مرقدت رونق گرفت
مهربانی‌ها ز لطف بی‌حدت رونق گرفت           کسب و کار ما به لطف مشهدت رونق گرفت

دَخل دُکّان‌هاست تا محشر بدهکار رضا
قـبـلۀ بـازار
ایـران است،”بازار رضا

کاش بالـم را گـرفـتار هـوای خود کنی           ربّـنـایـم را بدهـکـار دعـای خـود کـنی
نسل اندر نسل ایـلم را گـدای خود کنی          
دست من را ظرف سقاخانه‌های خود کنی

من فرات التماسم، مشک را بیرون بکش
از خُم چشمم شراب اشک را بیرون بکش

ابـر بـودم بی‌محـابـا گـریه کـردم بارها           رود بـودم سیـل‌آسا گـریه کـردم بـارها
قطره بودم قـدر دریا گریه کردم بارها           جای جای صحنتان
را گریه کردم بارها

هیچ اشکی مثل اشکِ صُبح میلادت نشد
هیچ جایی گـوشۀ دنج گوهرشادت نشد

حوض‌های صحن‌هایت انعکاس کوثرند           شاخه‌های چلچراغت شاخه شاخه اخترند
کفـترانِ روی بامت با ملائک می‌پـرند           خادمـانت هم یکی از دیگـری آقـا ترند

خنده‌هاشان انعکاس نور در قندیل‌هاست
چوب‌
پرهاشان به نرمی پر جبریل‌هاست

ذکر تسبـیـحات ماهی‌های دریاها رضا           با خدا بوده است هرکس بوده باشد با رضا
صدهزاران بار می‌گوئیم با زهرا:رضا           یا رضا و یا رضا و یا رضا و یا رضا

عـالـم و آدم گـدایـان سـرایت یا رئـوف
جان ما قـربـان نـام دلـربایت یا
رئـوف

خاک بـالا روی بال یا کـریمت ریخـته           عطر جـنّت روی دستان نسیمت ریخته
شیرۀ خـرمای طوبا در حلـیمت ریخته           خاطرات کهـنۀ من در حـریمت ریخته

دست پر مُهرت سرم را نازنازی می‌کند
کودکی‌هـایم مـیان صحـن بازی می‌کند

مادرم وقتی پرم می‌داد، بالش جمع شد           در دلش پای ضریحت بغض سالش جمع شد
آینـه در آیـنـه اشـک زلالـش جـمع شـد           تا مرا دستت سُپرد آقا، خیالش جمع شد

مِهر تو در سیـنه‌ام افتاد، گـریه کُن شدم
مادرم با گریه شیرم داد گـریه
کُن شدم

آسـمانِ مـرقـدت مـا را هـوایی می‌کـند           رقص پرچم روی گنبد دلربایی می‌کند
پنـجـره فـولاد تو کـارِ خـدایـی می‌کـند           دست آهن‌گونه‌اش مشکل‌گشایی می‌کند

نَقل اعجـاز حریمت نُقـل مجلس‌ها شده
کفشدار تو همان کوری است که بینا شده

هر زمان روحم در این آئینه‌ها گُم می‌شود           مثـل دریـاها دلـم غـرق تـلاطم می‌شود
سـیـنـۀ من وادی طـورِ تـکـلـم می‌شـود           زائرت دلـتنگ زهـرا خانمِ قُـم می‌شود

بارگاه قم حریم حضرت زهرای ماست
ریل قم مشهد مسیر جنّت الاعلای ماست

قطره می‌خواهیم این‌ها فِیض دریا می‌دهند           خوشه می‌خواهیم گـندمزار اعلا می‌دهند
آب می‌خواهیم مِی‌های طهورا می‌دهند           سالیانی می‌شود که رزق ما را می‌دهند

از ازل روزی خورِ خواهر برادر بوده‌ایم
ما نمک‌پروردۀ موسی بن جعفر بوده‌ایم

ای بزرگی که سلیـمان‌‌وار ذرّه‌پـروری           از تـمـام انـبــیــا و اولـیـا هـم بـرتــری
گوشه چشمی می‌کنی، دل از دل ما می‌بری           جای یک دفعه سه دفعه جانِ ما را می‌خری

جورِ مجـنونی کـشیدم تا که لیلایت کنم
جان خود را می‌دهم شاید تماشایت
کنم

بوسه‌گـاهم رَدِّ نعلـِین قـدم های شماست           خندۀ امروزم از لبخـند فردای شماست
روح این مُرده به دنبال مسیحای شماست           کربلای اربعـینم لنگ امضای شماست

نامۀ پرواز من را مُهر کردی، تا زدی
تا قسم جانِ جوادت دادمت
، امضا زدی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

امروز که خورشید سر از شرق برآورد            از کعـبۀ جان، قـبلـۀ هـفـتم خـبر آورد
یعـنی شب تنـهـایی ما را به سر آورد           
با خود خبر از «نجمه» و قرص قمر آورد


»وَالشَّمس» بخـوانـید سـر راهِ مـدیـنه
تا از همه کـس دل بِـبَـرد مـاهِ مـدیـنـه

این شمس شموس است که از راه رسیده            صد بـار به پـابـوسی او، مـاه رسـیـده
این
«فتح قریب» است سحرگاه رسیده            با پرچـمی از «نَـصرُ مِنَ الله» رسیده

ای نجمه! که مادر شده‌ای، مادر خورشید
امروز ببـین نور جهـان‌گستر خورشید
این حجّت هشتم که به عصمت دهمین است            سوگند به قرآن که «اولی الاَمر» همین است
این روح ولایت که امان است و امین است            در سایه‌اش آسوده زمان است و زمین است

»در پرده نگویم سخن خویش، عَلَی الله«
بی‌مهر رضا کس نبرد سوی خـدا راه
ای آمده پـابـوس بـزرگ آیت هـسـتی!           
در گوشۀ هر صحن و رواقی که نشستی
قـفـل دل خود را به کـدام آیـنه بـستی؟            یک لحظه بیندیش که مهمان که هستی؟

مهمان سر سفـرۀ لطف و کرمِ دوست
جـان و سَرِ
ما بـاد فـدای حـرم دوست
مـاه آیـنـه پـیـش حـرم از دور بـگـیرد            خورشید از «ایوان طلا» نور بگـیرد

یک بوسه ز درگاهش اگر حور بگیرد،            فـیـروزه‌ای از شهـر نشـابـور بگـیـرد

فـیروزه نه، یک سلـسله دُرِّ سخنِ ناب
روشن‌تر از آئینه و
جان‌بخش‌تر از آب
هر گوشۀ این روضه، رفیع‌ُالدَرَجات است            این گنبد زرین نَه، که این چتر نجات است
این پنجره فولاد نه، این نبض حیات است            این قبلۀ دل‌های «یُقیمونَ صَلوة» است

گر بر سر شرطی که «رضا» گفت، بمانیم
»هر شب شبِ قدر است، اگر قدر بدانیم«
سرچشمۀ شور و هَیجان است خراسان            آرامِ دل، آرامـش جـان است خـراسان
بیـدارگـرِ روح و روان است خراسان            آئـیـنه‌ای از بـاغِ جـنـان است
خراسان

اینجا تویی و خـلـوت اُنـسی و دعـایی
یـادت نرود ای دلِ مسکـین که کجایی
اعجاز مسیحا کند این روضه نسیمش            یادآور گل‌های بهـشـتی‌ست شـمـیـمش
پـروانه به زُوّار دهـد دسـت کـریـمش           
»دیدم همه جا بر در و دیوار حریمش
جـایی نـنـوشـتـه‌ست گـنـه‌کـار نیـایـد
«
حـیـف است کسی در حـرم یـار نیـاید
وقـتی به سـلام آمـده‌ای بـا دل خـسـتـه            صدبار اگر تـوبه شکـسـتی و
شکـسته
بر
روی تو باز است هزاران دَرِ بسته            ای روبه‌روی حضرت خورشید نشسته

هر کس که گره زد به ضریحش دل خود را
حل کرد به یک آهِ سحر مشکل خود را
هرچند بهشتی‌تر از اینجا حرمی نیست            بر چهرۀ هیچ آینه‌ای گرد غمی نیست
هرچند که در راه طلب پیچ و خمی نیست            آهوی تو بودن به خدا کار کمی نیست

اینجاست پر از زمزمۀ دوست، بیائید!
اینجـا حـرم ضـامـن آهـوست، بیـائـید!
باز «آمـدم ای شـاه، پنـاهم بده» اینجا            پروانۀ «یک لحـظه نگاهم بده» اینجا
تـأثـیـر به شب‌نـالـه و آهـم بـده ایـنجـا            شـرمـنـده‌ام از آیـنـه، راهـم بـده اینـجا

هر چند مرا گوهر اخلاص «حِسان» نیست
اشک مَنِ دل‌خسته کم از نامه‌رسان نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

اینجاست پر از زمزمۀ دوست، بیائید!           اینجـا حـرم ضـامـن آهـوست، بیـائـید!